همین حالا تماس بگیرید (مشاوره رایگان)
در هیچ جای قانون به مساله ناباروری و نازایی اشاره نشده است. تنها یکی از شروط عقد نامه در این مورد به ظاهر حقی را به زن اعطا می کند. شرط دهم: «در صورتی که پس از گذشت 5 سال زوجه (زن) از شوهر خود به جهت عقیم بودن یا عوارض جسمی دیگر زوج (شوهر) صاحب فرزند نشود.» به زن نیز حق طلاق داده می شود. حال باید به چند پرسش پاسخ داده شود: اول آنکه امروزه عقیم بودن مرد معنا و مفهومی ندارد مگر در موارد استثنایی. وقتی تعداد یا وضعیت اسپرم ها نازل باشند این کاستی به طورکامل قابل درمان است ولی مستلزم اقدامات پزشکی بر روی زن است یا از دست رفتن زمان باروری زنان. حتی در دشوارترین مورد هم اگر مرد یک اسپرم (یا حتی قبل از مرحله تبدیل به اسپرم) داشته باشد آن را با سرنگ بیرون می کشند و او عقیم نامیده نمی شود. پس همیشه به نظر می رسد برای مساله ناباروری مردان درمانی وجود دارد. بنابراین آیا زنی می تواند به دادگاه مراجعه کرده و ادعا کند که شوهرش عقیم است؟ دوم آنکه در روند طولانی درمان نازایی و ناباروری، این زنان هستند که به علت عوارض جانبی درمان و طول مدت آن عقیم می شوند. از طرفی در این شرط زن تا زمانی که خود قدرت زایایی دارد حق طلاق به او داده می شود ولی در انتهای این درمان وقتی سلامتی او از دست رفت حق طلاق، تنها حقی که پیش از آن داشت، نیز از او سلب خواهد شد. سوم آنکه با توجه به میانگین سن ازدواج و عقب انداختن زمان بچه دار شدن به دلیل شرایط مالی و اقتصادی سال های اولیه ازدواج، پنج سال بعد از تصمیم گیری زوجین برای بچه دار شدن، به طور معمول زنان از مرز 30 سالگی گذشته اند. با در نظر گرفتن محدودیت سن زایایی زنان (35 سالگی) احتمال ازدواج مجدد سریع و بچه دار شدن در مدتی محدود، بسیار ضعیف است چون روند طلاق بسیار طولانی است و ازدواج سریع زنی که در جامعه ما مطلقه نامیده می شود دشوار است. به علاوه اگر شوهر از یکی از زنان موقتی خود از طریق این نوع درمان بچه دار شود، انگ نازا بودن نیز بر زن اول خواهد خورد و کدام مردی با زن نازا ازدواج می کند؟ و از همه مهمتر اینکه زن می بایست پس از سال ها زندگی مشترک، آواره شود و هیچ حق و حقوقی از اموال به دست آمده در طول زندگی مشترک نداشته باشد.
مشاوره حقوقی رایگان با وکیل خوب دادگستری
همین حالا تماس بگیرید (مشاوره رایگان)
زن با کدام پشتوانه مالی می تواند طلاق بگیرد؟
زنی که حق کار کردن بیرون از خانه را نیز شوهرش می توانسته از او سلب کند و با
توجه به احتمال کم ازدواج مجدد زن مطلقه در جامعه ما، او بدون هیچ حق و حقوق
قانونی چگونه طلاق بگیرد؟
آیا زن راه دیگری دارد به جز آنکه بدن
خود را برای رفع ناتوانی باروری شوهر در اختیار پزشکان قرار دهد. بنابراین نه تنها
این شرط برای او قابل استفاده نیست بلکه به ضرر او نیز خواهد بود چرا که هر چند به
طور معمول مردان در عرف بخشی از دارایی های خود را به اسم زنان می کنند ولی مردی که
می داند مشکل باروری از اوست و تا زمانی که زن قدرت باروری دارد حق طلاق به زن
نیز داده می شود، چنین ریسکی نخواهد کرد و هیچ گونه مال و اموالی را به اسم همسر
خود نمی کند. در شرط دیگری از عقدنامه باز هم لطف قانون شامل حال زنان می شود. شرط
«تقسیم اموال»
(شرطی که امضای آن انتخابی است) از این قرار است: «زوج شرط نموده هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و طبق تشخیص دادگاه
تقاضای طلاق ناشی از
تخلف زن از وظایف همسری یا سوء اخلاق رفتاری نبوده زوج موظف است تا نصف دارایی
موجود خود را که در ایام زناشویی با او به دست آورده یا معادل آن را طبق نظر
دادگاه بلاعوض به زوجه منتقل کند.» پس این شرط زمانی قابل طرح (نه
اجرا) است که شوهر درخواست طلاق کند.
پرسش اینجاست که شوهر به چه دلیلی تقاضای طلاق کند، به خصوص وقتی که صاحب مال و اموالی نیز
شده باشد؟ او که براساس قانون اجازه دارد دوباره ازدواج کند اگر بدون اجازه زن اول
نیز ازدواج کند، زن اول فقط حق طلاق دارد.
گذشته از این حتی اگر در شرایطی مرد
مجبور شود تقاضای طلاق کند، راه های فرار از این تعهد بسیار آسان و
فراوان است. عبارت «تخلف زن از وظایف همسری یا سوء اخلاق رفتاری»،
آنقدر کلی است که به راحتی می توان از آن سوءاستفاده کرد. پس این شرط شامل حال زنی
که در طول زندگی مشترک سلامتی، جوانی و هر چه داشته نابود شده است، نخواهد شد.
یعنی اگر زنی به خاطر ناباروری شوهرش زیر درمان نازایی و به دلیل عوارض آن مبتلابه
سرطان تخمدان بشود یا رحمش را به علت تولید فیبروم از دست بدهد یا در کمترین آسیب،
دچار پوکی استخوان شود، که یکی از عوارض رایج داروهاست، یا دچار افسردگی شود یا به
خاطر طول مدت درمان نازایی و تنش های این دوران دچار یائسگی زودرس شود یا در هر
شرایط دیگری قرار بگیرد...
سپس شوهرش او را رها کند و زن های
دیگری بگیرد، زن قربانی تنها حق طلاق دارد و بس. حتی اگر مرد در طول زندگی مشترک،
صاحب میلیاردها ثروت شده باشد به زن قربانی دیناری، حتی دیناری، تعلق نمی گیرد تا
چه رسد به تقسیم اموال.
این شرط به هیچ وجه جنبه اجرایی
ندارد. اما اگر مردی بمیرد و دو یا چند زن داشته باشد، همین یک
هشتم اعیانی (اگر به اسم شوهر باشد) ابنیه و اشجار (یعنی
فقط یک هشتم از بنا و درخت) بین زنانش تقسیم می شود.
دختران جوان که شاهدند زنان پس از سالیان طولانی زندگی مشترک حتی زمانی که حق مادری آنها گرفته می شود هیچ حق و حقوق قانونی به جز مهریه ندارند، مهریه های خیلی سنگین برای خود در نظر می گیرند. برخی دختران سودجو از مهریه های سنگین علیه پسران جوان در آغاز زندگی مشترک سوء استفاده می کنند چرا که می دانند مردان وقتی حق دارند قانونی زن های دیگری چه دائمی و چه موقتی بگیرند، زن را در دارایی های به دست آمده شریک نمی کنند، به خصوص وقتی مشکل باروری نیز داشته باشند. چرا مردان با شریک کردن زن در دارایی ها خود را از داشتن چنین حق شیرین و قانونی محروم کنند؟ تا زمانی که زن بچه دار نشده است، زندگی او ثبات و استحکامی ندارد. در اصل فرزند مانند قلابی است که باعث تداوم زندگی زناشویی می شود. معمولاً زنان بعد از بچه دار شدن در دارایی های به دست آمده سهیم می شوند.
روزنامه اعتماد، شماره 1491 به تاریخ 24/6/86، صفحه 8 (گزارش اجتماعی)
مشاوره حقوقی رایگان با وکیل خوب دادگستری